در این سرای بیکسی کسی به در نمیزند به دشت پر ملال ما پرنده پر نمیزند یکی ز شب گرفتگان چراغ بر نمیکند کسی به کوچه سار شب در سحر نمیزند نشسته ام در انتظاراین غبار بی سوار دریغ کز شبی چنین سپیده سر نمیزند دل خراب من دگر خرابتر نمیشود که خنجر غمت از این خرابتر نمیزند گذرگهیست پر ستم که اندر او به غیر غم یکی صلای آشنا به رهگذر نمیزند چه چشم پاسخ است ازین دریچهای بسته ات برو که هیچکس ندا بگوش کر نمیزند نه سایه دارم و نه بر بیفکنندم سزاست وگرنه بر دخت تر کسی تبر نمیزن
Wednesday, March 23, 2005
Aloneness
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
best regards, nice info 247 fitness merchant accounts Keywords cialis prescription online men who wear a bra Nate christianson and body builder propecia order search engine placement Hit traffic web site promotion conversion improve site Boil water to humidify the house Ringtone superman 2 farmers insurance Offshore financial advisor medical insurance in florida Botox facial reduce vancouver wrinkle Ambien+info
Post a Comment