Monday, May 01, 2006

ubinr

فک کنم کاملا به اين درک رسيدم که در شرايط حاضر به لحاظ شرايط زمانی و مکانی هيچ گونه تاثير مثبتی از من امکان پيدايش نداره بنابراين سعی ميکنم با لبخندی واقعی بشينم و سعی کنم کار مضری نکنم ...

تو هم لطفا يکم با من راه بيا ...

(به جماعت:

نميدونم چه مرگم زده ولی تو هر جمله‌ام چه مربوط باشه يا خير ميخوام عبارت «فلسفی» رو جا بدم!)

اون اغتشاش ايرلندی حالا از حالت جامعيت خارج شده و صرفا در بخش زبان مغزم متمرکز شده ... چقد شر و ور ميگم!

راستی اکيدا بر اين اعتقاد استوارم که اين بلاگ بايد به پرشين بلاگ منتقل شه .. راستش دليلی براش ندارم ولی فک کنم دليلش اينه که دوس دارم! بهرحال اگه از اينجا رفتم دلم برای اينجا تنگ خواهد شد ...

فک کنم اين رويهء کاکتوس گرايی به منم سرايت کرده شايدم اين فقط فکر ميکنم که اينجوری شده شايدم همه اين جمله جنبش فرا روانی همون اغتشاش است و من اساسا اين فکرا رو نميکنم ...

ولی نه احساس ناراحتی دارم نه اندوه (يعنی نه داون ام نه دپ) واسه اينکه خودمو راحت کنم اجازه بدين يه بار ديگه رو اون کلمهء واقعی -که اول پست گفتم- تاکيد کنم.

حالا شب خوابم ميبره ...

شب خوش.