Sunday, April 09, 2006

Arisen

راوی: دوستانم به بهشت کوچک من خوش آمديد (عبارت بهشت همراه با پوزخند و حرکت سر به جهات)

و خانم غمگين (به کسی اشاره ميکند) شما هم ...

شما هم به تور من نزديکتر شويد.

-: ميگی نميخوای خودتو جايی که دست هيچکس بت نرسه خودتو غايم کنی

هرکيو ميبينی ميخوای بش ثابت کنی برده هيچکس نيسی ٫هيچکس نميتونه بندت کنه

ميخوای که مشتتو تو هوا نگه داری و حاکم اين باغ وحش باشی

-: تو فقط ميخوای جايی باشی که همه دنيا نگات کنن

چون جرات‌شو داری که واسه خودت

ميخوای داد بزنی : ميخوام واسه خودم کسی باشم

کسی باشم

نميخوای ا گشنگی بميری و نميخوای ته مونده آی سفره رو بخوری

نميخوای گدايی کنی و نميخوای پشت ميز نشين باشی

ديگه کارد به استخونت رسيده.

-: ماشين‌ای زرقی برقی ميخوام و پول کثيف ... يه خروار راک ن رول.

تو شهرت زندگی ميکنم و تو آتيش خواهم مرد ... به پيری نخواهم رسيد.