Sunday, January 15, 2006

Worthy Of Love

چرا؟ چرا ديگر هيچ چيز نيستم؟

چرا هيچوقت چيزی نبودم؟

چيزی لايق عشق.

آه خداوندگارا! چرا هيچوقت برايت ارزشی نداشتم؟

بگو چرا؟

بگو اصلا من به دنيا آمده ام؟

بگو چرا.

عشق کور-ه فرمانبراتان را نشانم دهيد.

نامم را با خونی جاودان بر صورتهاتان بنويسيد.

ديگر نميتوانم صبر کنم.

دردم بسيار زياد است.

چاه-ه آرزويم مرا به خانه ميخواند.

از من متنفر باشيد ٫مرا ذبح کنيد.

خطرناک است که صورتم را بر ديوارهاتان نقش کنيد.

چيزی جز تاج خاری بر سرهاتان نبودم.

برای هميشه مصلوب شده به صليب نورانی شما.

هيچگاه خداوندگار نجاتبخش عشق نبودم.

نه! به سويم نياييد.

نه!‌ بر من ايمان نياوريد.

برايم نميريد.

همه شما برای عشق اغفال شديد.

آيای چيزی آن بيرون فراتر از ما هست؟ آيا خدايی هست؟ اميدوارم که باشد ..... چون من ٫آن نيستم.

Inspired By: Neon God - W.A.S.P.